عرفانعرفان، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

من و پسرم عرفان

زن جنس عجیبی ست!!!

زن جنس عجیبی ست!!!       چشم هایش را که میبندی دیدش بیشتر ......     دلش را که میشکنی باران لطافت از چشمانش سرازیر......     انگار درست شده تا....................     تا روی عشق را کم کند..........       ...
29 شهريور 1392

حس عجیب مادرامون

وقتی مریض میشدی و پزشک ازت میپرسید بیماریت چیه؟؟؟   منتظر مادرت میشدی.......   و همیشه جواب دادن رو به اون میسپردی چرا که میدونستی مادرت همون احساسی رو داره که تو الان داری حتی بیشتر از خودت دردت رو احساس میکنه        هنوزم بعد از سالها همین طوره این چه عشق فنا ناپذیریه که هنوزم وقتی تو هر سنی و هر جایی که باشم و یه چیز عجیب ببینم دلم میخواد با تمام وجودم داد بزنم     مامان ......بیا نگاه کن ......   ...
29 شهريور 1392

یه اتفاق خنده دار

خداااااااااااااااااااااااااااااااا باورم نمیشه یعنی پسرم عرفان کوچولوی من انقد بزرگ شد که امسال میخواد بره پیش دبستانی؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه همین دیروز به دنیا نیومد؟؟؟؟؟؟؟؟ هیچ وقت یادم نمیره بار اولی که عرفان رو بغلم گرفتم یه دختر 20 ساله ی بی تجربه بودم حتی میترسیدم بغلش کنم ولی حس مادری این قدرت رو بهم داد که بتونم یه خط قرمز بزرگ بکشم رو تمام بی تجربه گی هام.............. خواستم وخدا هم کمکم کرد تو این راه. چه حس خوبی بود تلاشم واسه اینکه بتونم یه مادر خوب باشم مثل مادر خودم.که واسه راحتیه بچه م از خودم بگذرم. که تمام عشقم رو بهش بدم. که بی تجربه بودنم تاثیر نذاره رو تربیت پسرم . و ............. حالا ...
9 شهريور 1392

مادرم دوستت دارم

گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن اموخت   شبها بر گاهواره ی من بیدار نشست و خفتن اموخت   دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن اموخت   یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهادو گفتن اموخت   پس هستیه من ز هستیه اوست تا هستمو هست دارمش دوست
8 شهريور 1392
1